کد مطلب:314048 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:198

از اینجا بیرون بروید و الا همه را می کشم
خطیب گرانقدر، حامی و مروج مكتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، حجةالاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ اشرف كاشانی دامت بركاته، سه كرامت از حضرت اباالفضل قمر بنی هاشم علیه السلام به انتشارات مكتب الحسین علیه السلام ارسال داشته كه ذیلا می خوانید:

1. مشاهدات حقیر درباره ی كرامات حضرت عباس علیه السلام از این قرار است:

هشت ساله بودم و همراه والدین در منزلی كه ارث پدر مادرم بود زندگی می كردیم. پدر مادرم یكی از روضه خوانهای معروف كاشان، به نام سید محمد، بود. ایشان 6 اولاد (4 پسر و 2 دختر) داشت و دو پسر ایشان اهل منبر بودند.



[ صفحه 443]



پسر بزرگش، سید ابوالقاسم، یك سال برای روضه خوانی به سمنان می رود در آنجا با فرقه ی بهایی درگیر می شود. فرقه ی ضاله و مضله ی بهائیت او را مسموم می كنند و به صورت دیوانه به كاشان برمی گردد. من 8 ساله بودم كه یك روز دیدم وی بالای بام ایستاده، می گوید از اینجا بیرون بروید و الا همه را می كشم! قریب سه سال دیوانگی ایشان طول كشید و در این مدت به طوری حال او خطرناك شد كه تمام مردم كاشان از وی ترس و وحشت داشتند. در نتیجه مجبور شدند او را به كند و زنجیر ببندند. از سلامتی او كاملا مأیوس شده بودند، تا آنكه بعد از 3 سال توسط عیالش، كه توسلی به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام پیدا كرد، شفا یافت. و قصه ی آن توسل چنین است:

پدر عیالش، كه از زهاد و اهل ذكر بود، وقت مرگش به دختر خویش می گوید: من فردی تهیدست بوده و مالی ندارم كه به تو بدهم، اما گوهری را به تو می دهم كه از مال دنیا هزار بار بهتر و بالاتر است. هر وقت بیچاره شدی و راههای نجات به روی تو بسته شد، می روی در جایی كه تاریك باشد دو ركعت نماز می خوانی و مشغول خواندن این دو بیت می شوی:



ای ماه بنی هاشم، خورشید لقا عباس

ای نور دل حیدر، شمع شهدا عباس



با محنت و درد و غم، من رو به تو آوردم

دست من محزون گیر از بهر خدا عباس



بعد از گذشت سه سال از دیوانگی سید، آن زن به یاد وصیت پدرش افتاده، به زیرزمین منزل، جایی كه هیچ نوری در آن وجود ندارد، می رود و مشغول نماز و توسل می شود، سپس به طوری كه خودش می گوید یك وقت می بیند زیرزمین تاریك، نورانی گردید! سر را كه بلند می كند، می بیند یك دست بریده بالای سرش قرار دارد و صدایی بلند می شود كه، برخیز برو، ما سید ابوالقاسم را شفا دادیم! برمی خیزد و به عجله بیرون می آید. وقتی كه بالای سر سید می رسد، می بیند وی خواب است، در صورتی كه تا آن زمان چشمش به خواب نرفته بود!

مردم كاشان خبردار شدند كه حضرت اباالفضل العباس علیه السلام سید را شفا



[ صفحه 444]



داده است. آنان تا چند ماه به دیدن سید می شتافتند و كار به جایی رسید كه آب دست او را برای شفای بیماران می بردند. هر كجا مجلس روضه خوانی بود، اول او را دعوت می كردند.

این یكی از مشاهدات حقیر بود كه به امر برادر عزیز، آقای ربانی، نوشتم.